متن و ترجمه فارسي It Hurts

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

لطفا از تمام مطالب دیدن فرمایید.

رنجها

وقتی بچه را بغل کردم دیگه گریه نکرد،طوری به من نگاه کرد مثل اینکه من تنها کسی بودم که  می تونست جلوی گریه بچه ها را بگیره.

اولین بار که راه رفتن بچه را دیدم به خودم گفتم بچه نمی خواد منو تنها بذاره،همون کاری را میکنه که همه بچه ها میکنن.

بچه را دیدم،کیف زرد رنگشو دیدم و بقچه ناهار همرنگ کیفشو دیدم که داشتند روز اول به مدرسه میرفتند. دیگر برای گذراندن وقت به من نیازی نداشت.

هنگام درس خوندن بچه پیش او می نشستم.دیگر برای خوندن کلمات سخت به من نیازی نداشت.

بچه را دیدم که برای اولین قرار ملاقاتش از خونه بیرون میرفت.به خودم گفتم نگران نباش فقط یه جشن ساده، رقص در مدرسه است.

فارغ التحصیلی بچه را از دبیرستان دیدم با لباس فارغ التحصیلی.خیلی چیز یاد گرفته بود دیگه چیزی نداشتم که یادش بدم.

روز اول دانشگاه،خودم رساندمش تا روزهای باهم بودن تمام شه.

هنگام ازدواج بچه ام،اشک از چشمانم سرازیر شد.به خودم گفتم داره واسه خودش خانواده تشکیل میده.همون اتفاقی که باید می افتاد.با وجود اینکه برایم خیلی دردناک بود......گریستم......

اشکهام واقعی بودن،دردهام واقعی بودن اما بچه تصوری بیش نبود.سردی تخت بیمارستان را زیر خودم احساس کردم.پرستار با آرامی بازویم را گرفت و گفت نترس،تمام شد و خوش بین باش.دیگر صبحها حالت تهوع نخواهی داشت حتی تورم شکم هم در مدت چند هفته برطرف میشه.

آرزو میکردم که ای کاش این همه درد و رنج را تحمل نمیکردم.

 

مترجم : ك . خ

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:

تاريخ : سه شنبه 13 تير 1391برچسب:متن و ترجمه فارسي It Hurts, | 12:41 | نویسنده : Kalamollah |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • مهندس احمدی