برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
معناهای مختلف Disagree
to disagree with someone about something
باكسى دربارهى چيزى مخالفت كردن
the two sides disagreed on some major issues
دو طرف در برخى موارد مهم با هم همدلى نداشتند.
he will disagree with whatever I say
او با هرچيزى كه من بگويم مخالفت خواهد كرد.
جور نبودن، ناهمسان بودن، منافات داشتن، مغاير بودن
his reports disagree with those of others
گزارشهاى او با گزارشهاى ديگران نمىخواند.
نساختن به
Rasht weather disagreed with me
هواى رشت به من نمىساخت.
is it true that cheese disagrees with you?
راست است كه پنير به شما نمىسازد؟
برچسبها:
سلام به همه دوستان عزیز
امشب میخوام یه مطلبی رو واستون پست کنم که خیلی زیاد تو کلاسهام و حتی تو کامنت دوستان دیدم که اشتباه میکنن
LEARN
به معنای آموختن، ياد گرفتن، فرا گرفتن، بلد شدن
these children are learning quickly
اين كودكان دارند به سرعت ياد مىگيرند.
I am trying to learn Japanese
دارم مىكوشم ژاپنى بياموزم.
این جمله رو خیلی ها اشتباه میکنن
I taught and they learned
من مىآموزاندم (درس مىدادم) و آنها ياد مىگرفتند (فرا مىگرفتند).
to learn to swim
شنا بلد شدن
learn humility ...
افتادگى آموز ...
Learn sth
to learn a language/a musical instrument/a skill
از کسی چیزی یاد گرفتن
Learn sth from sb/sth
I learned a lot from my father.
به مثالهای زیر توجه کنید و خودتان متوجه معانی دیگر این کلمه میشوید
• دانستن، آگاه شدن، خبر يافتن، كاشف بهعمل آوردن، پى بردن
when I learned what had happened, It was too late
وقتى كه به آنچه روى داده بود پى بردم، ديگر دير شده بود.
I learned of their marriage recently
تازگى از ازدواج آنها خبر يافتم.
what have you learned about this matter?
دربارهى اين قضيه چه مىدانى؟
• بهخاطر سپردن، از حفظ شدن (traeh yb nrael ot هم مىگويند)
I learned all their phone numbers
همهى شماره تلفنهاى آنها را بهخاطر سپردم.
• (عاميانه - محلى) ياد دادن، آموزاندن، يله كردن
________________________________________
* learn from your mistakes!
• از اشتباهات خود پند بگير!
* learn one's lesson
درس عبرت گرفتن
*** بعضی از فعلها هستن که با حرف اضافه های مختلف معانی مختلفی میگیرن، بهترین روش واسه یادگیری اینجور فعلها نوشتن مثال و فراگیری اونهاست
کلمه وقتی که استفاده بشه یاد گرفته شده!
برچسبها:
یه راه دیگه برای اینکه بگین یه نفر تنبلی یا کمکاری میکنه یا شدّت چیزی کم شه، اینه که از فعل زیر استفاده کنین
Slack off:
1. to become lazy or inefficient
Near the end of the school year, Sara began to slack off, and her grades went down.
نزدیک به آخرای سال تحصیلی، سارا تنبلیش گرفت و نمراتش افت کرد
2. to work less hard than is usual or necessary
Workers tend to slack off on Mondays and Fridays.
کارگرا معمولاً روزای دوشنبه و جمعه کمکاری میکنن
3. to become less severe or extreme
If this rain would slack off, we could finish the work outside.
اگه شدّت این بارون کم بشه، میتونیم کار بیرون رو تموم کنیم
برچسبها:
یه راه دیگه برای بیان «پایین اومدن سطح معیارها یا نمرات» استفاده از فعل slip است:
Many people feel standards have slipped.
خیلی از مردم احساس میکنن سطح معیارها پایین اومده.
I have to know why your grades are slipping.
باید بدونم چرا نمراتت دارن پایین میان.
برچسبها:
Household Problems / مشکلاتی که در خانه پیش می آید
---------------------------------------------------------------
.The "water heater" is not working.
آبگرمکن خراب است.
.The power is out.
برق/برقها رفته است.
.The roof is dripping.
سقف چکه میکند.
.The tile is cracked.
کاشی ترک خورده است
.The window glass is broken.
شیشه پنجره شکسته است.
.The pipes are frozen.
لوله ها یخ زده است.
.The sink is overflowing.
آب از سینک سر می رود(یعنی پر شده و می ریزد.
.The toilet is stopped up.
چاه توالت گیر کرده است.
.The lock is broken
قفل خراب شده است.
.The "furnace" is broken.
دستگاه گرمایش/مشعل (شوفاژ) خراب شده است.
برچسبها:
کاهو Lettuce
کلم Cabbage
هویج Carrot
تُرُب Radish
چغندر Beet
فلفل دلمه ای Bell peppers
کرفس Celery
ذرت Corn
گل کلم Cauliflower
شلغم Turnip
پیازچه Green onion/Scallion
کدو Squash
کدو سبز Zucchini
سیر Garlic
سیب زمینی Potato
کلم بروکلی Broccoli
پیاز Onion
خیار Cucumber
بادنجان Eggplant
---------
کاربرد:
Could I have a kilo of potatoes, please
میشه یک کیلو سیب زمینی بهم بدین لطفا؟
Sure
حتما
And have you got any apples?
سیب هم دارین؟
Yes, how many would you like?
بله، چند تا میخواید؟
I'd like two. Are they ripe?
دو تا میخوام.سیبها رسیده هستند؟
Yes, they're
بله.
برچسبها:
گردگیری کردن مبلمان Dust the furniture
طِی کشیدن کف Mop the floor
گذاشتن کتابها سر جاش Put away the books
ساییدن (سابیدن) سینک Scrub the sink
عوض کردن ملحفه ها Change the sheets
تمیز کردن روی کابینتها (یا اُپن و...) Wipe the counter
یک معنی دیگه که pick up داره "یاد گرفتن" هست. به مثال زیر دقت کنید:
Maryam picks up math easily
مریم ریاضی رو خوب (یاد) میگیره.
یه راه دیگه برای اینکه بگیم «اشکالی نداره»: never mind
"I'm afraid I've lost that wallet you gave me."
"Never mind. I can buy you another one."
متأسفانه اون کیف پولی رو که بهم دادی، گم کردم.
اشکالی نداره. میتونم یکی دیگه برات بخرم.
برچسبها:
I'm green with envy!
دارم از حسادت می ترکم!
Put yourself in my shoes.
خودتو بذار جای من .
We are of the same mind .
هم عقیده هستیم.
برچسبها:
سلام به همگی،
یه راه غیر رسمی برای بیان «صحبت کردن با کسی» اینه:
to have a word with someone
May I have a word with you? It's important.
میتونم باهات صحبت کنم. موضوع مهمّیه.
برچسبها:
* ترجمه متون ادبي*
براي جمع بستن اعداد و حروف و كلماتي كه اسم نيستند به آخر آنها 's اضافه ميشود :
There are two 9's in 99 . در عدد 99 دو 9 است
He uses a lot of my's and me's in his speech .
او هنگام صحبت ، از me و my زياد استفاده مي كن
برچسبها:
* ترجمه متون ادبي*
گاهي مترجم ، نام يك اثر ادبي را تغيير مي دهد تا به زعم خود يا ناشر ، بر جذابيت عنوان بيفزايد ، يا از ابهام آن بكاهد:
خشم و هياهو = The Sounds and the Fury
بلنديهاي بادگير = Wuthering Heights
بازار خود فروشي = Vanity Fair
خوشه هاي خشم = The Grapes of Wrath
برچسبها: